مدح و مناجات با امام حسن عسگری علیهالسلام
عزیز فـاطـمه ای مهـربان بیهـمتا دوبـاره سائلی آمـد، درِ حـرم بگـشا نشان خانـهتان را ز هر که پرسیدم نـشـان سـیـدی از خـانــوادۀ زهــرا به گریه مردم عابر جواب میدادند برو به کـوچۀ رحـمت، محـلۀ طاها کسی به داد دل من نمیرسد جز تو بگـیر دست مرا خـوردهام زمین آقا اگر اجـازه دهی داخـل حـرم بشـوم کنار سفـرۀ فضلت نـشـینم ای مولا بزرگ زاده چه مهمان نواز و خونگرمی گـذاشـتی دهـنم زود لـقـمـۀ خود را مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است؟ هزار لیلی و مجنون نشستهاند اینجا امام عسگـری ای تکـیهگاه امروزم رهـا نـمـیکـنـمت تـا قـیـامـت فـردا دعـا کـنـید که هـمـسایـۀ شـما بـاشم جوار چشمۀ تـسـنـیم جـنت الاعـلی اگر بهـشت بیـایم، بدان که بنـشـیـنم به زیر سایۀ مهرت، نه سایۀ طوبی هـوای سـامـره دارد دل هـوایی من بده برات سفـر؛ جان مادرت زهـرا برای کـربـبلا خـرجی سفـر بـدهـید به حـق چـادر خـاکی زیـنب کـبری مدیـنه گر بروم تا سحـر دعا خوانم برای مهـدیتان زیر گـنـبد خـضرا یگانه غایت خلقت وجود مادر توست کجاست مرقد او؟ خاک بر سر دنیا شنیدهام که غروب مدینه دلگیر است شبیه حال و هوای غروب عاشورا شنیدهام که نباید ز مشک حرفی زد بـه خـاطـر دل پُـر درد مـادر سـقـا |